«قمار میکنیم رو بودنمون...»
یه حساب و کتاب دو دو تا چارتاست! وقتی تونستی چند بار موقتا شکستش بدی، پس اونقدرام که فکرشو میکنی قوی نیست! اونقدرام که فکرشو میکنی روت تسلط نداره! مثل هر قدرت دیگهای، اونم یه نقاط ضعفی داره که اگر زودتر پیداشون کنی، میتونی واسه همیشه نابودش کنی. هر بار که خواستی باهاش بجنگی، انقدر کند و ضعیف عمل کردی که همه چی برعکس اون چیزی که میخواستی شد و حتا فرصت قویتر شدنو هم دو دستی بهش تقدیم کردی! تمام این شکستای تو اعتماد به نفسشو بالا و بالاتر برد! حالا اون فکر میکنه که قدرت مطلقه! حالا دیگه حتا یه درصدم احتمال شکست خورنشو نمیده. تمام رجز خوندنا و الدرم بلدرم کردنات براش در حد شوخی و سرگرمیه. پس اولین نقطه ضعفش همین توهم همیشه برنده بودنشه! این بار دیگه رجز نمیخونی! ساکت و آروم پیش میری و ناغافل از یه جایی بهش میزنی که فکرشو هم نکنه! احمق نباش! یه نقشهی از پیش شکست خورده رو انقدر تکرار نکن! راهای دیگه رو امتحان کن. حتا اگه باز ببره، غافلگیر شدنش باعث میشه یکم بترسه و محتاطتر عمل کنه. غالفگیری اعماد به نفسشو کم میکنه، پس ضعیفترش میکنه.
جنگو طولانی کن! بهت قول میدم که اون زودتر از تو خسته میشه.
دل بِبُر از این جزیرهی نفرین شده! بپر تو دل دریا! قمار کن! نگو از غرق شدن میترسم! وضعیت الانت مگه تفاوتی داره با آدمی که سالهاست تو دریا غرق و بدنش خوراک کوسهها شده؟ این آخرای داستانته پسر! بِپر! یا میمیری یا زنده میمونی. حد وسطی هم مگه هست؟
- دوشنبه, ۱۶ فروردين ۱۴۰۰، ۱۲:۱۴ ق.ظ
خیلی خوب بود :)