هفت ماه و پنج روز!
هفت ماه و پنج روز از آخرین باری که اینجا نوشتم میگذره! نیم ساعت پیش که یهو تصمیم گرفتم باز دوباره شروع کنم به نوشتن حتی مطمئن نبودم بیان هنوزم هست یا نه!
هفت ماه پیش، تو آخرین پستم نوشتم که خسته شدم از روی کاغذ نوشتن و میخوام از این به بعد بیشتر اینجا بنویسم. تصمیمای زندگی من، همه دقیقا همین طورین! احمقانه، بی حساب کتاب، زودگذر، بیش از حد بزرگ و غیر قابل دستیابی و البته عاری از هر گونه احساس مسئولیت و تهعد نسبت به تصمیم و انتخاب اولیه!
تو این 7 ماه خیلی اتفاقا واسم افتاد ولی خب از اون جایی که خودم مطلقا تغییری نکردم، انگار که اصلا هیچ اتفاقی نیوفتاده!
به خلاصه ترین شکل ممکن اگه بخوام بگم این طوریه که فارغ التحصیل شدم. کنکور ارشد دادم. بعد کنکور با خودم فکر میکردم که گند زدم و اعصابم حسابی داغون بود. با ناامیدی کامل تصمیم گرفتم برم سربازی و در حین سربازی باز دوباره کنکور بدم. دفترچه رو پست کردم و تاریخ اعزامم رو زدم 1 تیر. چون از قبل تو یه پادگان پذیرش کرده بودم میدونستم که هم آموزشیم و هم یگانم کجا میوفته. ده دوازده روز مونده به اعزامم نتایج کنکور اومد. ناباورانه تو زیرگروهی که میخواستم رتبهام شد 133. با این رتبه میشد هم دانشگاه و هم رشتهای که میخواستم رو بیارم، پس انتخاب رشته کردم. تصمیم گرفتم آموزشی رو برم و بعدش ایست خدمت بدم و برم دانشگاه. آموزشی رو رفتم و تو کل این دو ماه دچار شک و تردید شدم که اصلا برم دانشگاه یا سربازی رو دامه بدم. آموزشی تموم شد و نتایج انتخاب رشته اومد و همونی رو که میخواستم اوردم و در نهایت بعد از دو هفته تو یگان بودن، ایست خدمت دادم و حالا از 4 مهر میرم دانشگاه!
حالا دلم میخواد زیاد اینجا بنویسم و قطعا مینویسم. از تمام اتفاقای دو ماه آموزشی! از روزمرگی الان به بعد دانشگاه، از خودم، از گذشته، از آینده و اصلا از هر کوفت و زهرماری که بیاد تو ذهنم.
- شنبه, ۱ مهر ۱۴۰۲، ۱۲:۴۲ ق.ظ
سلام محسن چطوری؟ چه خوب که دوباره مینویسی:)
چه خبرای خوبی! چه رشته ای کدوم شهر؟