- سلام!
- سلام!
- شما فکر کنم تو همین پاستیل فروشیه کار میکنی؟ درسته؟
- کار که نه! مغازه رفیقمه! صبحها و عصرا که شاگردش هست. بعضی شبا که خودش نمیرسه بیاد، من میام به جاش!
- ۲ نظر
- ۰۵ مرداد ۰۰ ، ۰۳:۰۰
- سلام!
- سلام!
- شما فکر کنم تو همین پاستیل فروشیه کار میکنی؟ درسته؟
- کار که نه! مغازه رفیقمه! صبحها و عصرا که شاگردش هست. بعضی شبا که خودش نمیرسه بیاد، من میام به جاش!
تو رو هم ناامید کردم از خودم؟ جدا؟ خب به درک! اهمیتی نداره واسهم دیگه. اصلا بهتر! خیلی رو مخم بودی همیشه! اون قیافهی عبوس و تهوع آورتو به بدبختی تحمل میکردم. حرفای چرت و پرت و سراسر اغراق و تناقضتو هم به زور تحمل میکردم. راستی عینکتم خیلی زشت و داغونه! این نوع عینکا مال صد سال پیش بود مرتیکه فسیل! یه مگس مزاحم واسه همیشه گورشو گم کرد! چی بهتر از این؟
تبریک میگم به گوشام که دیگه قرار نیست صدای نکرهتو بشنوه!
تبریک میگم به چشمام که دیگه قرار نیست قیافهی کریه و مسخرهتو ببینه!
هر اتفاق پر سر و صدا و جریان سازی که تو جامعه افتاد سریعا دست به کار شو و برو سراغ کیبورد گوشی، لپ تاپ یا کامپیوترت. از اوج تاسفت، متاثر شدنت، ناراحتیت، نگرانیت نسبت آیندهی سیاه و نامعلوم، این مردابی که توش گیر کردیم و محکومیم به غرق شدن توش و تجربههای مشابه خودت به اتفاقه بنویس. حمله کن به عالم و آدم و فحش بده که مثلا خیلی از اتفاقه متاثر شدی و کنترل خودتو از دست دادی و حق داری هر چرندی که اومد تو ذهنت، بریزیش بیرون! یه عده آدمو تا حد فرشته بودن ببر بالا و یه عده دیگه رو دیو کن و از ترسناک و نفرت انگیز بودنشون بگو! با چند تا جملهی هفت هشت کلمهای، فاجعهی پیش اومده رو ریشه یابی کن و راه حل ارائه بده. این یکی قلمو با هر تخصصی که داری میتونی انجام بدی و مطلقا هیچ محدودیتی نداره. اگه حرفات سراسر تناقض هم باشه مشکلی نیست! بالاخره ما همه پر از باورا و فکرای متضادیم! طبیعیه!
هی افسوس بخور! هی فحش بده! باز دوباره افسوس بخور! باز دوباره فحش بده! هی بگو باورم نمیشه همچین اتفاقی رو! آخه مگه میشه؟ یعنی کجا رو اشبتاه رفتیم؟ وااااای! هر چی دارم فکر میکنم اصلا قابل تصور نیست برام! بعدش چند باری «انسانم آرزوست» بگو و باز دوباره افسوس بخور! خوتو بذار جای قربانیان حادثه و از دردناک بودن تصور همچین فاجعهای بگو و برای بار صدم افسوس بخور! یه دادگاه تشکیل بده! خودت قاضی شو و چند تا متهم جور کن! هر چی متهمات دم دستیتر باشن بهتره! محکومشون کن! حق داشتن وکیل و دفاع از خود رو هم نده بهشون! چون بالاخره عصبانی و خشمگین هستی و یه جوری باید روی این زخم عمیقت مرهم بذاری! سعی کن تک تک جملاتت نیش و کنایهی زیادی داشته باشه! واسه این یکی خلاقیت به خرج بده! این طوری قشنگتر و جذابتر میشه و حتما بیشتر دیده میشی! نشون بده که تو هم وجود داری! نشون بده که آدم دغدغه مندی هستی و نمیتونی نسبت به اتفاقای دور و برت بیتفاوت باشی! نشون بده که دنبال تغییری! نشون بده که دنبال یه تحول عظیمی! این یه مسابقهی نفس گیره! هر کدوم از چیزایی که تا الان گفتم رو بهتر انجام بدی، بیشتر جلو میوفتی! البته اینم بگم، اون بخش نیش و کنایه میتونه سکوی پرتابت باشه ها! به همین خاطر حسابی روش کار کن. بعد چند وقت هم که دیگه حرف زدن و اظهار نظر کردن و افسوس خوردن دربارهی اون اتفاقه از مد افتاد، تو فقط منتظر باش! منتظر اتفاق بعدی و مسابقهی بعدی! اگه تو قبلیه باختی، تو این یکی دیگه باید جبران کنی!
دخترِ دختر خالهم که چهار سالش بیشتر نیست هفتهی قبل یه اتفاق بسیار درد آور و البته ارزشمندو تجربه کرد!!
اسمش هستیه. عاشق حیووناست و وقتی میبیندشون یه ذوق و شوق عجیبی از خودش نشون میده و دوست داره نزدیکشون شه و لمسشون کنه. مادربزرگ و پدربزرگ طرف پدریش هم روستایین و هنوزم روستا زندگی میکنن. اونم هر آخر هفته منتظره که برن روستا و با گاو و مرغ و خروس و اردک مادربزرگشاینا سرگرم بشه. اخیرا یه خرگوش سفیدی داشت که ازش نگهداری میکرد و روزی چند بار بهش غذا میداد. خیلی هم علاقهمند بود که خرگوششو به عالم و آدم نشون بده! خرگوشه مرد و به جاش براش یه جوجه خریدن تا خیلی هم ناراحت نباشه و جای خرگوش مرحوم، پر بشه براش!
هستی عادت داشت که به گربهی همسایهشون بعضی وقتا غذا بده. گربه همسایهشون یه گربهی چاق و پشمالوئه که شرارت و رذالت رو میشه از تو چشماش خوند! چند روز پیش وقتی که هستی تو حیاط خونهشون بوده و داشته با جوجهش بازی میکرده؛ گربهی شرور همسایه میاد و به جوجه حملهور میشه و میخوردش. هستی هم از دیدن این اتفاق تلخ و غیر قابل باور وحشت کرده بوده و از ترس به خودش میلرزیده و گریه میکرده. خلاصه که این کوچکترین عضو خانوادهی ما تو همین چهارسالگیش خیلی خوب با ویژگیای به نام «گربه صفتی» آشنا میشه. امید است که در ادامهی زندگیش، با توجه به این تجربهی ارزشمندی که به دست اورده، گربه صفتها رو از قبل بتونه تشخیص بده و بهشون هیچ غذایی نده واسه خوردن!!