بــوی کُنـْـدُر

مگر غیر این است که هر نوشته‌ای،بویی دارد؟

این‌گونه گذشت3/31

شنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۹، ۰۵:۲۱ ب.ظ

روزهایی تکراری که پشت سر هم می‌گذرند و من چقدر این تکراری بودن را دوست دارم. از امروز کارهایی جدیدی را هم به این روزهای تکراری اضافه می‌کنم.

دیواری دور خودم کشیده‌ام و به این زودی‌ها قصد بیرون آمدن از آن را ندارم. قبلا هر نیم ساعت یک‌بار چندین سایت خبری و هر بیست دقیقه یکبار هم واتس‌اپ و تلگرامم را چک می‌کردم. چقدر احمق بودم و چقدر خودم را بی‌دلیل آزار می‌دادم. فعلا می‌خواهم در بی‌خبری محض نسبت به عالم و آدم زندگی کنم.

این روزها بیشتر از همیشه فرهاد گوش می‌کنم. برای گل یخی هم که به تازگی مهمان اتاقم شده، «گل یخ» فرهاد را پخش می‌کنم.

بی‌صبرانه منتظر رسیدن لباس آرسنالی که پنج‌شنبه سفارش دادم، هستم. دیشب برای لحظاتی به رویابافی مشغول شده بودم. خیلی جدی نشسته بودم پشت میزم و با رائول سانلهی و میکل آرتتا برای عقد قرارداد پنج ساله با آرسنال مذاکره می‌کردم. آرتتا می‌گفت که به من اعتماد کامل دارد و سبک بازیم توجهش را جلب کرده و قطعا من می‌توانم جایگاه ویژه‌ای در برنامه‌های آتی باشگاه داشته باشم و یاد و خاطره‌ی تری آنری را برای همه زنده کنم! اطمینان داشت که می‌توانیم در سال‌های آینده جایگاه قبلی خودمان را به دست بیاوریم و تازه‌ به دوران رسیده‌های جزیره را سر جای‌شان بنشانیم و دوباره آقای جزیره شویم! سانلهی از شرط و شروط من پرسید و من هم تنها شرطم را مطرح کردم. شماره 29 را که اکنون در اشغال گندوزی است را از او بگیرید و به من بدهید. من با هیچ شماره‌ای جز 29 نمی‌توانم بازی کنم! هر دو قبول کردند و بعد از معین شدن میزان دستمزد هفتگی، پاداش‌ها، شرایط فسخ، بند آزادسازی و مسائل جزئی دیگر، توافق حاصل شد و قرارداد هم امضا! قرار شد تا روز رسیدن لباس آرسنال، قضیه را رسانه‌ای نکنیم! با آرتتا دست دادم و او هم به من چشمکی زد و پیش‌بینی کرد که  شماره‌ی 29 که اکنون مال من است، به شماره‌ای حتی محبوب‌تر از 14آنری تبدیل شود! به این معنا که بازیکنی به مراتب بزرگ‌تر از تری آنری به باشگاه اضافه شده! و من با همین رویاها زندگی می‌کنم! 

ماجرای پسرخاله‌ام علی هم به بدترین شکل ممکن پیش رفت. پیرمرد مرگ مغزی شد و علی هم به دلیل سرعت زیاد و بی‌احتیاطی در جریان تصادف، صد در صد مقصر شناخته شد. غم‌نامه‌ای که به مرور در حال تکمیل است آن هم برای پسری هجده ساله و لعنت به این بخت و اقبال سیاهش. خانواده‌ی پیرمرد هم دائما در حال تهدید و فحاشی هستند و عجیب این که هنوز شکایت نکرده‌اند. علی را از بیمارستان مرخص کرده‌اند و الان خانه‌ی خودشان است. دماغش شکسته و چشمش کبود شده و هنوز از مرگ مغزی پیرمرد بی‌اطلاع است. نمی‌دانم این چه حماقتی است که نمی‌گذارند که هر چه زودتر با ابعاد فاجعه‌ای که ناخواسته به بار آورده آشنا شود و خودش را برای مکافاتی که انتظارش را می‌کشند، آماده کند و امید واهی برای بهبودی پیرمرد نداشته باشد. خاله هم دوباره قلبش مشکل پیدا کرده و وضعیتش تعریفی ندارد. و خانواده‌ای که پس از شوک سکته‌ی قلبی دایی و سرطان زن‌دایی، به دردی تازه دچار شده و روزهایی که دیگر رنگی از آرامش ندارند. فردا به عیادتش می‌رویم. با این پیام که تنها نیست و آدم‌هایی هستند که او را دوست دارند و فراموشش نمی‌کنند و قطعا این مشکل را هم پشت سر می‌گذاریم و زندگی هنوز به سر نرسیده و ادامه دارد.

یکی دو ساعت پیش، خانمی از دانشگاه برای طرحی که فکر کنم اسمش «پایش سلامت» بود، زنگ زد. سوال کرد از اینکه زنده‌ای؟ کسی از خانواده‌تان کرونا گرفته یا نه؟ و بعد هم که می‌خواست از کیفیت کلاس‌های آنلاین بپرسد که پیش‌دستی کردم و گفتم حذف ترم کرده‌ام. از دلیلش پرسید و گفتم شخصی است و شعورش را داشت که دیگر ادامه ندهد. بعد هم از این گفت که دعا کن که امام زمان بیاید و مشکلات را حل کند و سخنرانی پنج دقیقه‌ای کرد و در نهایت هم خداحافظی. زنی که پشت تلفن حرف می‌زد را می‌شناختم. ترم اول بود که دانشگاه قرآن رایگان هدیه می‌داد و من هم رفتم که یکی بگیرم. قرآن را به دستم داد و گفت که شرطش این است که روزی یک صفحه بخوانی. نمی‌فهمم چرا وقتی قصد داری که هدیه‌ای بدهی، چرا دیگر باید شرط و شروط وضع کنی و ارزش کارت را پایین بیاوری!

دیروز سه قسمت از پادکست «سمیکالن» را گوش دادم. یک داستان جنایی جالب با روایت نسبتا خوب و جذاب. 

یک ساعت و نیم دیگر بازی آرسنال شروع می‌شود. پیش به سوی 90 دقیقه حس خوب!

  • موافقین ۱۰ مخالفین ۰
  • شنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۹، ۰۵:۲۱ ب.ظ
  • محسن

نظرات  (۵)

از فرهاد بهترم مگه هست؟

من که خودم به شخصه، آینه و Windmills of your mind رو، به هر چیزی ترجیح میدم:)

پاسخ:
مگه هست کسی که همچین ادعای گزافی داشته باشه؟

«آینه» رو من صبح‌های خیلی زود که هوا گرگ و میش بود و تو اتوبوس دانشگاه نشسته بودم و هنوز حرکت نکرده بودیم، گوش می‌دادم. صدای فرهاد تو گوشم و تصویری از شیشه‌های بخارگرفته‌ی اتوبوس، دود سیگار راننده‌ها، چراغ قرمز چشمک زن سر چهارراه و دانشجوهایی که با ها کردن دستاشون میدوییدن سمت اتوبوسا! حس فوق‌العاده‌ای بود.

ترکای محبوب ترم اما «خواب در بیداری» «اسیر شب» «سقف» و «کودکانه» هستن! :)
  • رفیقِ نیمه راه
  • میخواسته از هدیه‌اش خوب استفاده کنی ^_^

    فکر کنم هرکی هدیه بده مطلبوش همین باشه....

    پاسخ:
    وقتی می‌خواد هدیه بده کسی، یعنی داره مالکیت یه چیزی رو واگذار می‌کنه به کس دیگه از روی علاقه و لطف. می‌تونه ابراز امیدواری کنه از این که ازش خوب استفاده کنی ولی وقتی شرط و شروط بزاره، قضیه بیشتر برام شبیه یه معامله میشه!!

    دوباره اقای جزیره بشید؟ مگه قبلا بودید؟ همون موقع که یو سی ال بردید رو منظورته؟ چی ؟ یو سی ال نبردید اصلا ؟ ای وای بر من 0:

    پاسخ:
    آقای جزیره بودن چه ربطی به قهرمانی سی ال داره؟ داریم درباره جزیره حرف می‌زنیم!
    آقای جزیره وقتی بودیم که سال۲۰۰۴ با ۲۶برد و۱۲ مساوی و دقیقا صفر باخت قهرمان شدیم و شاهکاری رو ثبت کردیم که دیگه هیچ تیمی ابدا نمی‌تونه انجامش بده. یعنی هیچ مربی‌ای جز ونگر بزرگ حتی جرئت فکر کردن به این شاهکارم نداره. ِ آقای جزیره بودن یعنی جام طلایی داشتن:)
    نه تنها آقای جزیزه که آقای اف ای کاپم بودیم و هستیم و تو قدیمی ترین کاپ دنیا ما پرافتخارترینیم و این یعنی اصالت. 
    حالا تازه به دوران رسیده‌های جزیره از جمله چلسی فنای دکل نفتی و سیتیزنای طفلکی و مرغای تاتنهامی بدون برسن:)

    همون کاپ طلایی هم صدقه سر داور دارید ... ونگر بزرگ همونی نبود اگه هواداراتون تابلوی خروج رو بهش نشون دادن به خاطر نتایج ضعیفش ؟ ... ندیده بودم کسی به اف ای کاپش بنازه (:

    چه خبر از بازی 8.2 ؟؟ (:

    پاسخ:
    بیخیال! صدقه سری داور فقط اونجا که با صحنه سازی ون‌‌نیستلروی، داور پاتریک ویرا رو اخراج کرد و حتی خود بازیکنای یونایتدم باورشون نمیشد همچین اتفاقی رو! شکست ناپذیری آرسنال تو اون دوران یه اتفاق نبود. ونگر از سال قبلش رویابافیشو کرد و گفت که من نمی‌ترسم از حرفی که می‌خوام بزنم و ما می‌تونیم بدون شکست قهرمان شیم. نه تنها رسانه‌ها که حتی خود بازیکنا و طرفدارای تیمم باورشون نمی‌شد و ونگر رو سرزنش می‌کردن که چرا فشار الکی میاری به تیم! ونگر اما هم جرئت حرف زدن دربارش رو داشت و هم شناختش از ظرفیت تیمی که ساخته بود اونقدر بالا بود که با اطمینان این حرف رو می‌زد! ونگر واسه این افتخار برنامه داشت و اون رو اجرا کرد. حتی وقتی تیم از سی ال و اف ای کاپ حذف شد، تونست دوباره تیمو جمع کنه و به شکست ناپذیری ادامه بده و این کار تو توانایی هیچ مربی‌ای تو تاریخ جزیره نبوده و نیست.
    بزرگی ونگر چیزی نیست که قرار باشه تو یه کری خونی ساده‌ی فوتبالی اثبات بشه یا نشه. اصلا کاری با سه قهرمانی لیگ و جام طلایی و هفت تا اف ای کاپ و بهترین مربی دهه‌ی اول قرن بیست و یکم شدنش، ندارم و از این دید بی ارزشِ جام محور نسبت به فوتبال متنفرم. ونگر تونست اون جو بی‌اعتمادی رایجی که به مربیای غیر بریتانیایی توی جزیره بود رو از بین ببره. ونگر تنوع تاکتیکی به جزیره اورد و فوتبال یکدست انگلیس رو از حالت دیفالت خودش در اورد و فلسفه‌ی خودشو دیکته کرد و فوتبال مدرن انگلیس از این بابت همیشه مدیون ونگر بوده و هست. ونگر دیسیپلین داشت و صاحب سبک بود و ابدا حاضر نبود از سبک خودش فاصله بگیره و هیچ وقت کیفیت رو فدای نتیجه نمی‌کرد. ونگر بازیکن‌ساز کم‌نظیری بود و بازیکنا رو نه فقط از لحاظ فنی که روحی و شخصیتی و حتی تغذیه‌ای پرورش می‌‌داد و یه جورایی از چوب خشک بازیکن می‌ساخت. ونگر هوادار رو به باشگاه جذب نمی‌کرد، ونگر هوادار رو می‌ساخت. کافیه به مدیای آرسنالی‌های غیر انگلیسی مراجعه کنی و ببینی که اکثریت‌شون با دید ونگر نسبت به فوتبال ارتباط برقرار کردند و بعد آرسنالی شدن. یعنی ونگر اول براشون یه دید فوتبالی به وجود اورده و بعد آرسنالیشون کرده. دقیقا مثل خودِ من که چندین سال رئالی بودم و بعد آرسنالی شدم. ونگر به معنای واقعی کلمه تو جزیره یه انقلاب فوتبالی به وجود اورد و واسه درک کم و کیف این انقلاب می‌تونی به کتاب ((انقلاب به سبک آرسن ونگر)) جان کراس مراجعه کنی.
    و البته نقل قول بزرگان فوتبال از جمله شخص فرگوسن وقتی گفت:((ونگر یک انسان بزرگ است و برای من افتخار است که سالیان سال با او رقابت می‌کردم. باعث خوشحالی من است که دوست قدیمی و همکاری مانند ونگر دارم.)) مهر تایید دیگه‌ای هست به بزرگی ونگر که البته اونقدر بدبهیه که نیازی به اثبات نداره.
    درباره شعارای Wenger out هم این یه مشکل و مساله‌ی درون خانوادگی بود. هوادارا فکر می‌کردن که تفکرات ونگر تاریخ مصرفش گذشته و نیاز به تفکر جدیدی تو باشگاه هست. منم موافق بودم ولی چیزی که مشخص بود این بود که بعد از ونگر قطعا مربی جوون صاحب سبکی نمیاد و احتمالا یه گزینه متوسط بیارن صرفا برای کسب سهمیه‌. به همین خاطر فکر می‌کردم بهتره یکی دو سال دیگه ونگر بمونه ولی خب اکثریت این فکر رو نداشتند. نتیجه این شد که امری گوساله رو اوردن و همون سهمیه رو هم نگرفتیم و همونجا بود که همه متوجه شدیم که اکثر مشکلات تیم نه به خاطر ونگر که به خاطر سبک مدیریتی تیمه که کارش شده ستاره فروشی و یا خرج نمی‌کنه و یا اگرم می‌کنه با قیمت غیرواقعی و بیشتر از ارزش واقعی بازیکن، خرج می‌کنه و سرمایه‌ها رو به فنا میده. ما بعد ونگر دقیقا نیاز به یکی مثل آرتتا داشتیم که خدا رو شکر الان داریمش، باشخصیت و صاحب سبک و از جنس خود باشگاه و به شخصه به تعصبی‌ترین شکل ممکن دوسش دارم و تا آخرین روز پشتشم:) 

    حاجی بیخیال ، یه کل کل ساده بود ، خدایی حوصله ندارم بخونم😅

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی