بــوی کُنـْـدُر

مگر غیر این است که هر نوشته‌ای،بویی دارد؟

این‌گونه گذشت4/5

پنجشنبه, ۵ تیر ۱۳۹۹، ۰۹:۳۸ ب.ظ

بالاخره رسید.

خیلی آرام و با احتیاط می‌پوشمش و سعی می‌کنم که چروک هایش را صاف کنم! موهایم را با تل کشی می‌بندم. روبروی آینه قدی می‌ایستم و خودم را نگاه می‌کنم. چقدر خودم را در این لباس دوست دارم. انگار که اصلا این لباس، به طور اختصاصی برای من دوخته شده. با لبخندی عمیق و مشت‌هایی گره خورده، چشمانم را می‌بندم و چهارطاق روی زمین دراز می‌کشم. 

سر و صدای کرکننده‌ای را می‌شنوم. باد سردی به صورتم شلاق می‌زند. تن و بدنم خیس عرق شده و نفس نفس می‌زنم. وسط یک استادیوم ایستاده‌ام و بر و بر هوادارانی که یک‌دست قرمز پوشیده‌اند و با هیجان بالا و پایین می‌پرند را تماشا می‌کنم. اینجا امارات، ورزشگاه اختصاصی آرسنال است و دو پرچم بزرگ را یکی در شمال و یکی در جنوب ورزشگاه می‌بینم. آماده‌اند که با گلزنی تیم، برافراشته شوند و زیبایی خودشان را به رخ همه بکشند. با فریاد مربی به خودم می‌آیم و شروع می‌کنم به دویدن. آرتتا هنوز با تعجب نگاهم می‌کند و با حرکات دستانش به من می‌فهماند که پستت را ترک نکن. صدای ضربان قلبم را به وضوح می‌شنوم. تیم فاز هجومی گرفته و در تدارک یک حمله است. دقیقه‌ی 93 و احتمالا آخرین حمله‌ی تیم. با پشت دستم عرق پیشانی‌ام را پاک می‌کنم و سرعت دویدنم را بیشتر می‌کنم. با یک گل تیم سه امتیاز را می‌گیرد و قهرمان لیگ می‌شود، آن هم مقابل دیدگان مرغ‌های تاتنهامی نفرت‌انگیز! توپ در چند متری محوطه‌ی تاتنهام می‌افتد و ساکا صاحب توپ می‌شود. حفره‌ای میان فرتونگن و الدرویرلد به وجود می‌آید و من با گام‌هایی بلند نفوذ می‌کنم. پاس دقیق ساکا و شوت محکم و کات دار من و دروازه‌ای باز شده و هوگو لوریسی که پخش زمین شده و با ناباوری دراوزه‌‌ی فروریخته‌اش را نظاره می‌کند. ورزشگاه منفجر می‌شود. دو پرچم تیم با افتخار برافراشته می‌شوند. می‌دوم و با تمام توانم فریاد می‌زنم. دلم می‌خواهد تا آخرین روز عمرم همین جور فریاد بزنم و فقط مرگ بتواند به فریادهایم پایان دهد. اشک‌ها روی صورتم می‌ریزند و هیچ کنترلی روی آنها ندارم. هم‌تیمی‌‌هایم به سمتم می‌دوند و می‌خواهند در آغوشم بکشند. از دست همه‌شان فرار می‌کنم و خودم را به پرچمی که در شمال استادیوم بود می‌رسانم. آرام می‌گیرم. دو دستم را باز می‌کنم. اشک‌هایم بیشتر می‌شوند. با احترام تعظیم می‌کنم. قابی که در آن شماره‌ی 29 تیم با چشمانی گریان، مقابل پرچم تیمی که با گل او قهرمان شده تعظیم می‌کند...

 

گویا امتحانات دانشگاه شروع شده. مادرم هم نمی‌داند که من حذف ترم کرده‌ام. یکی دو ساعت در اتاقم می‌مانم و بیرون می‌آیم و می‌گویم که امتحان داده‌ام و چقدر هم سخت بود! بیچاره باور می‌کند و خسته نباشیدی می‌گوید و برایم کیکی که خودش پخته را همراه با چایی به عنوان عصرانه می‌آورد! 

 

لپ‌تاپم یک ‌DVD را نمی‌خواند. چند بار امتحان می‌کنم باز هم نمی‌خواند. DVD را با خمیر دندان و آب می‌شویم و خشک می‌کنم، تفاوتی نمی‌کند و باز هم نمی‌خواند. یک دفعه‌ای نمی‌فهمم چه اتفاقی می‌افتد که شروع می‌کنم به کیبورد لپ‌تاپ مشت زدن و فحش دادن! بعد از چند ثانیه حیرت زده به خودم و لپ‌تاپ نگاه می‌کنم. اصلا نفهمیدم که چرا این کار را انجام دادم. یک آن کنترلم را از دست دادم و مثل دیوانه‌ها به جان لپ‌تاپ بدبخت افتادم. بعد هم فهمیدم که مشکل از DVD بوده و لپ‌تاپ نگون‌بخت چند مشت ناحق از من خورده!

دیشب بازی استقلال و فولاد بود. مادرم روی مبل نشسته بود و با موبایلش کار می‌کرد. من هم قوز کرده و با متکایی در بغل بازی را می‌دیدم. داور ابتدا علی کریمی را اخراج می‌کند. دندان‌هایم را با خشم فشار می‌دهم در ذهنم داور را فحش کش می‌کنم. چند دقیقه بعد مجیدی را هم اخراج می‌کند. ابتدا متکا و بعد عینکم را با تمام توان به زمین می‌کوبم و شروع می‌کنم با صدای بلند داور را فحش دادن! حرامزاده و مادرسگ و بی‌ناموس و... خطابش می‌کنم. صورتم گر می‌گیرد و دلم می‌خواهد جایی را برای مشت زدن پیدا کنم. نمی‌فهمم که چرا تصمیم گرفتم که به آشپزخانه بروم و برای خودم چایی بریزم و داغ داغ بخورم و زبانم را بسوزانم. مادرم هم وحشت زده این اتفاقات را نگاه می‌کرد و می‌گفت:«چته؟ دلم ریخت!» هر فحشی هم که می‌دادم نچ نچی می‌کرد و شگفت زده اسمم را صدا می‌زد! 

یک اتفاق و یک اخراج در یک مسابقه‌ی فوتبال این طور چفت دهانم را باز می‌کند و هر کثافتی از آن بیرون می‌زند. موجودی روانی و جوگیر و تهوع آور!

ظاهر اتاقم را به زودی تغییر می‌دهم. دو سال است که همین شکل و شمایل اکنونش را دارد و زمان تغییر رسیده. نیاز به چند قاب و تعدادی میخ دارم! پوسترهای موتور و ماشین را که اصلا نفهمیدم چرا خریدمشان را هم باید دور بیاندازم. جای میز و تخت را هم که اصلا نمی‌توانم تغییر بدهم. پوستر رونالدو و کاسیاس را هم باید حذف کنم. نمی‌فهمم من آرسنالی اصلا چرا باید عکس این دو نفر را در اتاقم داشته باشم! کتابخانه هم که در بهترین جای ممکن قرار گرفته. راکت‌های بدمینتون را هم باید از دیوار پایین بیاورم. هر چند برای زیبا کردن اتاق ایده‌ی خوبی بود ولی دیگر تکراری شده و تاریخ انقضایش به پایان رسیده. شاید تا یکی دو هفته‌ی دیگر اتاقی با ظاهر جدید را افتتاح کنم!

  • موافقین ۸ مخالفین ۰
  • پنجشنبه, ۵ تیر ۱۳۹۹، ۰۹:۳۸ ب.ظ
  • محسن

نظرات  (۷)

  • فاطمه ‌‌‌‌
  • مبارک باشه لباس آرسنال‌تون :)

    پاسخ:
    ممنون:)

    شاید شما با اینهمه علاقه باید برید سمت فوتبال. جدی میگم...حیفه

    پاسخ:
    ۲۰ سالمه الان😂
    هیچ وقت استعداد فوتبال نداشتم و ندارم! فوتبالیست شدن همیشه برام یه رویا بود و هست!

    مبارک لباس :)))))

     

    یکم روی ترک عادت فحش دادنتون کار کنید :). (شرمنده فیضولیم😂😂 )

     

     

    موفق باشید ....

    پاسخ:
    ممنون:)
    وقتی دربارش می‌نویسم، پس اظهار نظر شما فضولی نیست قطعا.
    همچنین:)
  • رفیقِ نیمه راه
  • چه لباسی!! 😍 مبارکه ^_^

    خب پس بازیکن آرسنال شدی 😁😅

    پاسخ:
    ممنون:)
    آره اونم با ۲۰۰هزار پوند حقوق هفتگی! :)
  • سیمیا ‌‌‌‌‌
  • من هرچقدر بالا و پایین کردم دلم به حذف ترم راضی نشد...

    برنامه‌ات اینه یه ترم دیرتر تموم کنی یا برای ترم‌های بعدی بیشتر واحد برداری؟

    پاسخ:
    والا برنامه‌ی خیلی خاصی ندارم! اوضاع به شدت بی‌ریخت و مضحکی دارم که ترجیح می‌دم فعلا بیخیالش باشم!
    واحد که خب قطعا از۲۰ واحد بیشتر هیچ وقت نمی‌تونم بردارم اونم اگر مشروط نشم! ما را چه به معدل الف شدن! و چند تا از درسای پایه که اکثریت پاس کردند هم پاس نکردم و همین کار رو خراب‌تر می‌کنه! آمار۱ رو دوبار افتادم!!!! پس اگر بدبیاری نیارم و به استاد بدقلقی برنخورم و هیچ ترمی هم مشروط نشم، شاید ۹ ترمه تموم کنم! در بدترین اوضاع هم می‌کشه به ۱۰ترمه شدن!

    سلام

    جالب بود فضا سازی اولش :)

    و دلم راستش واسه مامانتون سوخت ک خبر ندارن... مامان بودن چقدر سخته

     

    و اینکههه خب فوتبال :) من فوتبال بلد نیستم اما میدونم هیجان انگیزه :)

    و امیدوارم ان شاءالله اتاقتون خیلی خوشگل بشه :)

    پاسخ:
    سلام ماه بانو! شرمندم که انقدر دیر جواب میدم.

    ممنونم به خاطر وقتی که گذاشتی.

    مادرم ندونه بهتره. عادت مادراست از کاه کوه ساختن و من حقیقتا حوصله‌ی توضیح دادن همچین چیز بی‌اهمیتی رو ندارم.

    :)

    :)

    میشه یه سوال بپرسم ؟

    لباستونو از کجا گرفتین ؟ چون من به شدت دنبال لباس آرسنالم و تو شهرمون پیدا نمیشه ... فوشگاه اینترنتی بود ؟

    پاسخ:
    آره فروشگاه اینترنتیه. sporteto.com
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی