بــوی کُنـْـدُر

مگر غیر این است که هر نوشته‌ای،بویی دارد؟

ساعت ۱

پنجشنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۹، ۱۱:۱۱ ب.ظ

باور کن می‌ترسم! باور کن می‌ترسم! باور کن نمی‌تونم بی‌محابا بزنم به دل کثافتی که بالا اوردم. باور کن نمی‌تونم هزینه بدم. تا لبش رفتم. باور کن وحشت کردم! لرزیدم! به حرف آسونه که بزن تو دلش و خودتو خلاص کن! نمیشه. هیچ جوره نمیشه. غریبم. هیچ جا و هیچ کسی رو نمی‌شناسم. چی ازم برمیاد؟ چی از این وحشتناک‌تر؟ 

حرفاتو خوندم. صد بار خوندم. هزار بار خوندم. نمی‌دونم حق با توعه یا من! ولی اینو می‌دونم که تو می‌تونی بری بالا و از آسمون، باتلاقی که توش گیر کردم رو ببینی! ولی خب تو فقط می‌تونی باتلاقو ببینی! راه خروجو هم می‌بینی؟ نمی‌بینی! به خدا که نمی‌بینی. اصلن از کجا معلوم راه خروجی هم وجود داشته باشه یا نه؟ مگه نگفتی خواب لکّه بودنم، بیشترین شباهت به وضعیت الانم رو داره؟ خب مگه یه لکه تهش محکوم نیست به نابودی؟ می‌خوام بازم از "مسیر بی‌مقصد" حرف بزنم! طوری نیست! بزن فَکّمو خورد کن! چیزی از بی‌ارزشی این مسیر بی‌مقصد کم نمی‌کنه!

من و تو مثل همیم. من تو باتلاقمو و تو هم محکوم به اینی که منو تو این باتلاق تماشا کنی و باد سرد استخون سوزی که اون بالا می‌وزه رو تحمل کنی! تا وقتی من تو این باتلاق زندانیم تو هم اون بالا وضعیتت دقیقن مثل منه! هر دومون خسته‌ایم، جفتمون عصبانی و مستاصلیم! هر دومون هر چند وقت یه بار احساساتی میشیم و دست به کارای احمقانه می‌زنیم. کاش جرئتشو داشتیم که خودمنو حذف کنیم. باور کن هم به نفع تو بود و هم من! بذار قبل از این که من اینجا برم زیر لجن و خفه شم و تو هم یخ بزنی، کارو تموم کنیم! بیا تن ندیم به این پایان ذلیلانه. بیا دست و پا نزنیم برای ادامه‌ی این نفس کشیدنای بیهوده! باور کن هیچ دردی نداره. چند ثانیه بیشتر نیست. اون وقت حداقل با انتخاب خودمون تموم شدیم! یه پایان شرافتمندانه! همه چی رو آماده کردم. کنار دستمن. اره مثل سگ ترسیدم. یخ کردم. دارم می‌لرزم. صدای به هم خوردن دندونامو می‌شنوم! تا نهایتن دو ساعت دیگه هیچ کی تو این خونه بیدار نیست و بدون فکر به این‌که مزاحمی بخواد مانعمون شه، می‌تونیم تمومش کنیم. به محض این ‌که چراغا خاموش شد و همه جا ساکت، بیا و بشین روبروم. باید تصمیم بگیریم. یا تموم میشه یا باید تموم شه. می‌خوای بمونیم که چه غلطی بکنیم؟ تورو خدا مقاومت نکن. نمی‌گم نترس. ترسناکه خب! ولی چند ثانیه بیشتر طول نمی‌کشه. منتظرتم. بیا. جا نزن. برای یه بارم که شده جا نزن. جریتشو پیدا می‌کنیم بالاخره.  

رها میشیم. نه دیگه من باید سرکوفتای تو رو بشنوم و نه تو از دست من حرص بخوری. چی بهتر از این؟ الان ساعت ۱۱ست. ساعت ۱ باید نشسته باشی روبروم. منتظرتم.

 

  • موافقین ۵ مخالفین ۱
  • پنجشنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۹، ۱۱:۱۱ ب.ظ
  • محسن