As a gunner
روز بدی نبود. حتا میتونم بگم خوب هم بود! یه روز خوبِ معمولیِ پر از تکرار! تمامش پشت میزم بودم و داستان کوتاههای گوگول رو میخوندم و پادکست گوش میدادم. مشغول بودم و به ذهن تنبل و منفعلم داشت سخت میگذشت.
با یه حس نسبتا خوب اومدم و نشستم پای فوتبال. نهایت لذت رو داشتم تجربه میکردم. تیم دقیقا داشت همون بازی سراسر هجومی کلاسیک و اصیل خودش رو ارائه میداد. آرسنال آرتتا حالا واقعا بوی آرسنال دوران طلایی ونگر رو گرفته بود. پپه هم داشت یه چیزایی از خودش نشون میداد و حتا گل هم زد. دو سه تا تیرک و یه گل آفساید و بازیِ کاملا یک طرفه! تا این که رسید به پنالتی و اخراج لوییز. تو جزیره ۱۰ نفره شی و بتونی بازی رو نگه داری؟ اونم مقابل مربیای که تخصصش به زانو در اوردن بیگ سیکسه؟ فاتحهی تیم رو همون لحظه خوندم و مثل روز برام روشن شد که حتا یه معجزه هم نمیتونه بازی رو دربیاره واسهمون! صحنهی اخراج مشکوک بود. البته این چیزی از حماقت لوییز کم نمیکنه. بدون اغراق بخوام بگم، این بشر به جای معز تو کلهش پِهِنه! این حد از بیثباتی و سوتیهای بزرگ و افتضاح و کمر شکن برای یه بازیکنی با این حد از تجربه تو سطح اول فوتبال دنیا، عجیب و غیرقابل باوره! گل دوم و اخراج احمقانهی لنو و ۹ نفره شدن و ادامهی ماجرا! خلاصه، بازییی که طوفانی شروعش کرده بودیم و به بهترین شکل ممکن داشت جلو میرفت، با دو سه تا اشتباه فردی احمقانه، ۱۸۰ درجه به نفع حریف چرخید و نونو اسپیریتو دبلمون کرد و رفت پی کارش!
کثافت زده شد به کل روزم و الان سرم داره میترکه و به حدی عصبانیم که دلم میخواد یکی رو یه جا گیر بیارم و تا سر حد مرگ بزنمش و لت و پارهش کنم.
+ داد و فریادام موقع بازیای آرسنال زیاد شده. بیاختیار شروع میکنم به فحش دادن به بازیکن خودی یا حریف یا داور. یا حتا تعریف کردنای افراطی از یه بازیکن. تا دوربین میره رو آرتتا هم شروع میکنم به ستایشش! از مدل موهاش گرفته تا تیپ و اکتاش وقتی میخواد تیمو کوچ کنه!!! داداشم که از داد زدنام عاصی شده میگه داری شوآف میکنی که مثلا بگی من خیلی آرسنالیم! حقیقتا هیچ شوآفی در کار نیست ولی حق میدم بهش که این جور فکر کنه! دو فصلی میشه که روز به روز داره علاقهم به این تیم زیاد و زیادتر میشه و خودم هم دلیلش رو نمیدونم. بعضی وقتا برای سه چهار ساعت تمام، بیاختیار تمام فکر و ذکرمو میگیره!! یه دفعهای میبینی که نشستم و دو سه تا بازیِ قدیمی تیم، از ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۶، رو دارم میبینم! "شکست ناپذیران" رو بیشتر از ۱۵ بار دیدم و دیگه دارم تک تک جملههاش رو حفظ میشم. و این سه چهار ساعتای جنون آمیز هر سه یا چهار روز یه بار برام پیش میاد و هیچ مقاومتی هم در مقابلش نمیتونم بکنم. تو تمام مدتش، بیخیال همه کس و همه چیز میشم و فقط و فقط یه اسم که اونم آرسنال باشه تو ذهن و فکرم میچرخه. ونگر، هانری، برکمپ، ویرا، ایان رایت، آرتتا، لیونبرگ و... میشن واسهم اسطورههای دست نیافتنی و مثل یه بت میپرستمشون. اوضاع و احوالم یه جوریه که اصلا انگار دارم تو یه دنیای دیگه سیر میکنم! هر چی میگردم هیچ دلیل و توجیهی واسه این رفتارم پیدا نمیکنم! هیچ جوره نمیتونم بفهمم که این عشق و علاقهی ناگهانی و تند و تیزی که شعلهش روز به روز بیشتر و سوزانندهتر میشه، چی شد که به وجود اومد و چرا داره زیاد و زیادتر میشه؟ احمقانهست و تا حدودی ترسناک! یه دوست داشتن و علاقهی بیش از حد و غیر قابل کنترل که یه دفعهای وارد زندگیت میشه! یه حس و حال لذتبخش ولی ناشناخته! نسبت به چیزی که نمیشناسیش باید هم بترسی!
++ آرتتای عزیز. تو نشون دادی که برعکسِ اون اِمریِ احمق و کم عقل، ترسی از پذیرفتن اشتباهاتت و اصلاحشون نداری. تیم الان واسه شرایط بحرانی هیچ برنامهی موثری نداره و از لحاظ روانی هر لغزشی میتونه ورق بازی رو بر علیهمون برگردونه و بردامون رو به باخت تبدیل کنه. لوییز بازیکن باثباتی نیست. یکی دو بازی خوبه و تو بازی سوم با یه اشتباه مبتدی و بچگانه، کثافت میزنه به کل بازی. پارتی علیرغم عملکرد خوب دفاعیش و قطع ارتباطای بینظیرش هنوز با تیم هماهنگ نشده و پاساش تو در و دیواره! این یعنی وظایفش خوب بهش دیکته نمیشه و شناختش از بازیِ همتیمیهاش هنوز کمه!
+++ ذهنم پر بود از چیزایی که میخواستم تو پست امشبم بنویسم! ولی الان به هیچ چیزی جز آرسنال نمیتونم فکر کنم!
++++نان استاپ دارم "زمستون" افشین مقدم رو گوش میکنم. تا حدودی تونسته اعصابم رو آروم کنه!
+++++ آرسنالِ عزیزم! وجودِ هر چند بیدلیل و ناگهانیت توو این زندگیِ سراسر بطالت و بلاهت، نعمت بزرگیه! تو نگهم داشتی. تو زندگیم رو از یه حالتِ راکد و کسالت آور بودن خارج میکنی. تو واسهم الهام بخشی!و در نهایت این که تو رو باز یه روز توو اوج افتخار میبینم. مطمئنم.
- چهارشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۹، ۱۲:۴۰ ق.ظ