«دلیل خلق تو پیچیدهست واسه خودم!»
میدونی "بوی کندر"؟ تو خیلی بدبخت و بدشانسی که خالقت منم! اوج فلاکتت هم اونجاست که زندگیت وابسته به قلم منه!
دلیل خلق شدنت هر چی که بود و نبود فراموش شد! تو شدی یه مخلوق بیهویت و بیهدف و سرگردون که هر لحظه و هر ثانیه آرزوی مرگ خودشو میکنه! مجبوری هر چند وقت یه بار چرندیاتمو تحمل کنی و بعد یه دفعهای برای یه مدت طولانی ترکت کنم و دیگه هیچ رغبتی هم برای دیدنت نداشته باشم، تا یه روز به طور خیلی ناگهانی، دوباره دلم برات تنگ شه و بیام سمتت و چند روزی تحملم کنی و باز دوباره ازت زده شم و برم! و تکرار این چرخه تهوع آور! گیج شدی نه؟ منم!
چرا از دستم عصبانی نیستی؟ چرا سرم داد نمیزنی که غلط کردی منو خلق کردی و حالا هی ولم میکنی و تنهام میذاری؟ چرا از این سرگردونیت بهم شکایت نمیکنی؟ چرا انقدر آرومی؟ چرا همیشه ساکتی؟ نکنه ازم میترسی؟
این که گاهی بهت نیاز پیدا میکنم واسهت عجیب نیست؟ آخه کدوم خالقی به مخلوقش نیاز پیدا میکنه؟ شاید اصلا تو خالقی من مخلوق؟ نه! مسخرهست! امکان نداره!
زنده نگهت میدارم. هر جوری که شده زنده نگهت میدارم! حتا اگه خودمو دیگه نشناسم! حتا اگه خودتو دیگه نشناسی! حتا اگه واسهت غریبه باشم! حتا اگه واسهم غریبه باشی! حتا اگه مرده باشم! حتا اگه مرده باشی!
پ.ن: دقیق همین الان "گوزن" سورنا واسم ایمیل شد! از شدت خوشحالی تو پذیرایی میدوییدم و داد میزدم که «گوزن اومد گوزن اومد!» و چشمهای گرد شده و دهن از تعجب بازموندهی مامان رو نگاه میکردم!
پ.ن: وای سورنا چیکار کردی مرد؟ این چیه؟ داری دیوونم میکنی! تو نابغهای! تو نابغهای! شاهکاری! شاهکاری! دارم منفجر میشم! چیکار کردی با من امروز؟
- دوشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۹، ۰۵:۱۹ ب.ظ
کاش همه اینجوری بگن...
هر جور شده زنده نگهت میدارم، هر چی که میخواد بشه!
ای کاش همه مون حواسمون به چیزایی که خلق میکنیم باشه... ای کاش!