بــوی کُنـْـدُر

مگر غیر این است که هر نوشته‌ای،بویی دارد؟

طفلکی!

پنجشنبه, ۱۹ فروردين ۱۴۰۰، ۰۴:۰۷ ب.ظ

عجیب دلم برات می‌سوزه! چه وضعیت رقت انگیزی در انتظارته! باور کن صدای شکسته شدنتو از همین الان دارم می‌شنوم. سرنوشت سیاه و شومی که بی‌تابانه منتظرته و من می‌خوام این انتظار وصلو کوتاه کنم! آخ اون لحظه‌ای که از اون بالا بالاها سقوط کنی و خیره بشم تو چشمات! برق پیروزی تو چشمای من و ترس و لرز و ناباوری تو چشمای تو. تو این نوشته‌ها رو هیچ وقت نمی‌خونی. اشتباهای قبلیمو دیگه تکرار نمی‌کنم!

من ترسوام! ترسو بودنم واضحه و خودم بهش اعتراف می‌کنم! تو ولی غرورت نمیزاره به ترسو بودنت اعتراف کنی! پس تو خیلی ضعیف‌تر از منی. نقشه‌ای که برات کشیدم انقدر دقیق و قویه که خودم هنوز باور نکردم که چطور همچین نقشه‌ی شاهکاری اومده به ذهنم! بلوف نمی‌زنم! فقط بذار زمان یکم بره جلوتر. اونقدر ناغافل از این ور و اون ور ضربه بخوری که خودت خسته شی و زحمت منو کم کنی و خودت نقطه پایانیتو بذاری! 

چطوره یه صحنه‌ای رو که قبلا با هم دیدیم رو واسه‌ت بازسازی کنم؟! صحنه‌ی جنگ کینگ آلفرد که تو the last kingdom با یه خشم غیرقابل توصیف، NO MERCY گویان به سمت دشمناش حمله می‌کرد و دریا دریا خون بود که جاری میشد! اون جنگ آخرین فرصت آلفرد واسه زنده موندن خودش و زنده نگه داشتن میراث بردارش بود! برگ برنده‌ی آلفرد تو اون جنگ، "اوترد" و فکرای نوی اون بود! خودت که می‌دونی من باید کجای ماجرا بذاری خودتو کجا؟ منتظر اوتردِ من و فکرای نوش باش!

  • موافقین ۶ مخالفین ۰
  • پنجشنبه, ۱۹ فروردين ۱۴۰۰، ۰۴:۰۷ ب.ظ
  • محسن

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی