بــوی کُنـْـدُر

مگر غیر این است که هر نوشته‌ای،بویی دارد؟

از من فرار نکن محسن!

جمعه, ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۷:۰۸ ق.ظ

بیخیال! انقدر الکی پیچده‌ش نکن! انقدر از این کلمه‌های بدبخت و بیچاره بیگاری نکش! باور کن مسئله خیلی ساده‌تر و احمقانه‌تر از اون چیزیه که فکرشو می‌کنی! اوضاع تغییر کرد ولی تو تغییر نکردی! همین و بس! حالا تو یه موجود بدبخت سردرگمی که حتا بعضی وقتا با خودت فکر می‌کنی نکنه که اصلا نتونم درسمو تموم کنم و انقدر بیوفتم و مشروط شم که تهش تو 10 ترم هم نتونم واحدامو پاس کنم؟ عمق فاجعه رو فهمیدی یا نه؟ تا این حد اعتماد به نفست داغون شده! تا این حد خودت پیش خودت بی‌اعتباری! کل دیشبو نخوابیدی! تمام روزات شده همین! تا چند وقت از خواب فرار می‌کنی و بعد مثل یه گرگ گرسنه حمله می‌کنی سمتش! تو برزخی! نه بیداری، نه خوابی. نه زنده‌ای، نه مرده. نه سردته، نه گرمته. بی حسی مطلق! ساده‌ست! تو نتوستی خودتو با تغییرات هماهنگ کنی. تو ترسیدی. تو شکست خوردی. بد جوریم شکست خوردی.

محسن! باور کن من و تو، توی این دنیای بزرگ و بی‌انتها، فقط و فقط هم‌دیگه رو داریم. من و تو با هم نفس می‌کشیم، با هم غذا می‌خوریم، با هم می‌خوابیم و با هم بیدار میشیم. من و تو خاطراتمون با هم یکیه. من و تو تمام علاقه‌ها و وابستگی‌هامون با هم یکیه. من و تو حتا سایه‌هامون هم با هم یکیه. تا حالا دقت کردی وقتی داریم کنار هم راه میریم فقط یه رد پا ازمون جا می‌مونه؟ از من فرار نکن محسن! نزدیک ترین آدم به تو منم روانی! چرا فکر می‌کنی من دشمنتم؟ چرا انقدر ازمن می‌ترسی احمق؟ ببین حتا اگه بخوای هم نمی‌تونی از دست من در بری! الکی وقت خودتو تلف نکن. من و تو گره خوردیم به هم! یه گره‌ی کور که حتا ننه‌جون با اون هم تخصص و تجربه‌ش تو گره باز کردن، حریفش نمیشه!

راستی شنیدم با خودت گفتی:«من یه روز کاپیتان میشم.» واقعا همچین حرفی زدی؟ دیوونه‌ای؟ عقلت کمه؟ کوری؟ نمی‌بینی؟ چرا انقدر خیره سر و بازیگوشی؟ تو همین الانم کاپیتانی احمق! یه نگاه بنداز به خودت! تو پشت سکانی. طوفان تو راهه. کل خدمه‌ی این کشتی امیدشون به توئه کاپیتان! همه‌شون چشم دوختن به لبای تو. تو باید بهشون بگی کجا برن، چیکار بکنن، بادبانا رو کِی بکشن، مسیر کشتیو کی تغییر بدن، آب و غذا رو چطور جیره بندی کنن و کی لنگر بندازن. تو همون کاپیتانی هستی که کل خدمه وایسادنش پشت سکانو می‌بینن و کیف می‌کنن و تو ذهنشون رویابافی می‌کنن که بالاخره یه روزی مثل اون شن. تو همون کاپیتانی هستی که کل خدمه ازش انتظار دارن که با یه نگاه به آسمون و با یه وزش باد؛ هوای چند روز آینده رو بتونه پیش بینی کنه! تو همون کاپیتانی هستی که تک تک خدمه‌ عاشق اینن که خاطرات روزای سخت دریاشو بشنون! این جا همه رو تو حساب باز کردن! مسئولیت همه‌ی این آدما با توئه کاپیتان!

  • موافقین ۵ مخالفین ۰
  • جمعه, ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۷:۰۸ ق.ظ
  • محسن

نظرات  (۴)

👌👌

پاسخ:
:)

سلام

ان شاءالله موفق باشی کاپیتان✌

پاسخ:
سلام.
کاپیتان تشکر میکنه ازت:)

عالی بود محسن

از اون متن هایی بود که وقتی میخونی حواست نیست که لبخند روی لبات جون گرفته، اخر متن یهو به خودت میای و میبینی نیشت تا بناگوش بازه :)

 

برو جلو کاپیتان

من خیلی بهت امید دارم....

پاسخ:
:))))

کاپیتان هم با دیدن این کامنتت قشنگت یه لبخند عمیق رو لباش جون گرفته:)

بس که خوب مینویسی پسر :)

پاسخ:
لطف داری بهم:))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی