جدی نگیر!
+ هیچ و هیچ و هیچ.
++ محاصره شدم بین یه عده ترسو، بزدل، احمق، همیشه در حال فرار، ساده لوح، تنبل، اجنبی پرست، کاسه لیس، ذلیل و مازوخیست که هیچ کاری جز تحقیر کردن خودشون و بت درست کردن از بقیه بلد نیستن. پر از آرزوها و خواستههای فردی و خودخواهی بیاندازه! و البته پشت ماسکی به نام "بشر دوستی" که بیمعناترین و احمقانهترین کلمهایه که شنیدم. وایسی روبروی جماعت خوش تیپ، جنتلمن، کت و شلواری، به شدت مغرور، وحشی و بیشرفی که توهم صاحب این دنیا بودن رو دارن و دستشون به خون میلیونها آدمی که با تو همسرنوشتن آلودهست و بهشون بگی من شماها رو دوست دارم! من همه رو دوست دارم! من هیچ دشمنی ندارم! من عاشق صلحم! غلط کرده هر کی گفته من یه ترسوی احمقِ به درد نخوریم که با این ذهن تنبلم دنبال ساده سازی مسائلم و مثل سگ از جنگیدن میترسم! بیاید با هم حرف بزنیم! هیچ چیزی این دنیا نیست که نشه با حرف حلش نکرد!
+++ هر لحظهی زندگیت حس کنی که قبلا تمام این اتفاقا رو دیدی و از سرانجام تک به تکشون خبر داری! وارد یه چرخهی تکراری و به شدت منظم شدی که هیچ راه خروجی نداره. حتا همین چند جمله رو هم هزار بار قبلا گفتی و نوشتی! دلایلم دارن روز به روز قویتر میشن! دلایلم که قویتر شن جرئتم بیشتر میشه. جرئتم که بیشتر بشه اتفاقای خوب میوفته. اونوقت میتونم بدون هیچ ترسی و با سر بالا و سینهی ستبر برای همیشه تمومش کنم.
++++ پشت موتور عرفان نشسته بودم. شب وایساده بودم تو پاستیل فروشی. ساعت 10 و ربع بود مغازه رو بسته بودیم و میرفتیم سمت سوپری اصغر. سیگارام تموم شده بود! دست بردم تو جیبام و هر چی دنبال فندک گشتم پیداش نکردم. یادم افتاد که تو اون یکی شلوارم جاش گذاشتم. همون موقع هم که میخواسم از خونه بزنم بیرون حس کرده بودم یه چیزی سر جاش نیست. سرمو بردم نزدیک گوش عرفان و گفتم که میدونی اگه میتونستم یه توانایی فراطبیعی یا شگفت انگیز واسه خودم انتخاب کنم چیو انتخاب میکردم؟ این که با یه بشکن از انگشت آتیش بزنه بیرون! اون موقع نیاز به هیچ فندکی نداشتم! بعد گوشیمو در اوردم و رفتم تو همراه بانکم و دیدم ۶۰ بیشتر تو حسابم نیست که تا آخر ماه باید میرسوندمش! ۳۵ واسه سیگار و ۶ هم فندک و جمعا ۴۱ تومن! عالی شد!
+++++ احمق باش و باور نکن که افتادی تو سیاهچال!
++++++ هیچ کدوم از حرفامو جدی نگیر!
- پنجشنبه, ۲۴ تیر ۱۴۰۰، ۰۶:۲۷ ب.ظ