دوباره!
جمعه, ۱ مرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۰۵ ق.ظ
12 شب. پیاده روی خلوت. باد خنک. نور نارنجی تیر چراغ برق. گربهی سفید و سیاهی که داره آشغالا رو زیر و رو میکنه! شنیدن صدای قدمام. سنگینی سرم. مشتای گره کردهم. موهای ریخته شده رو شونههام. خیره به آسمون ابری بیستاره. اعتراف، با صدای بلند. به همه چی! طعم تلخش زیر زبونم که با هزار حبه قندم رفع نمیشه. خورد شدن. له شدن. گذر از انکار. قبول شکست دوباره، صد باره، هزار باره! رهایی. سبکی. از سر ناچاری، باز دوباره جنگیدن!
- جمعه, ۱ مرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۰۵ ق.ظ