بــوی کُنـْـدُر

مگر غیر این است که هر نوشته‌ای،بویی دارد؟

چک لیست ذهنی!

شنبه, ۹ مرداد ۱۴۰۰، ۱۱:۳۷ ب.ظ

عرفان چهارشبه هفته‌ی پیش رفت سفر و قرار شد از شنبه تا دوشنبه، من به جاش برم شهر پاستیل. 8:15 مغازه رو از شاگردش تحویل بگیرم و تا 10 وایسم. بعد کرکره رو بدم پایین و برگردم. به مامان نمیگم که کجا میرم. واسه هر شب یه بهونه‌ی چرتی پیدا می‌کنم و میزنم بیرون. اونم قطعا همه رو باور می‌کنه بدون این که حتا یه درصدم مشکوک بشه! البته بفهمه هم مشکلی نیست. نمی‌دونم چه دردیه که هی می‌خوام دروغ بگم و مخفی کاری کنم! حتا سر مسائل بی‌اهمیتی مثل این. امشب شب اول بود. فروش بد نبود. نشسته بودم پشت دخل و همزمان با صدای لئونارد کوهن که پیچیده بود تو مغازه، واسه دومین بار «چون بوی تلخ خوش کندر» رو می‌خوندم. ترکیب عجیب و احمقانه‌ایه! طبیعتا باید از خودِ فرهاد گوش کنم وقتی دارم زندگی نامه‌شو می‌خونم. ولی خب من امشب دلم خوندن زندگی فرهاد و شخصیت جذاب و عجیب و دوست داشتنیش با پس زمینه‌ی صدای کوهن رو می‌خواست! احمقانه بودنش هم مهم نیست واسه‌م!

 پنج دقیقه مونده بود به 10 که اومدم بیرون و یه نخ سیگار روشن کردم تا بعدش مغازه رو ببیندم و برگردم خونه. فکر می‌کردم تو این ساعت دیگه مشتری نمیاد. آخرای سیگارم بود که یه دفعه‌ای سه تا مشتری سر و کله‌شون پیدا شد. سیگارمو انداختم رو زمین و ماسکمو که آویزون کرده بودم به بازوم با عجله کشوندم بیرون. بندش پاره شد. گره‌ش زدم ولی فایده نداشت. به طرز مضحکی ماسکو گذاشتم رو دهنم و رفتم تو و کار مشتریا رو راه انداختم. بعدش که قیافه‌ی خودمو تو دوربین جلوی موبایلم دیدم خنده‌م گرفت! دوباره اومدم بیرون و فیلتر سیگارمو که پرتش کرده بودم رو زمین برداشتم و همراه با ماسکی که دیگه به درد نمی‌خورد انداختم تو سطل آشغال پیاده رو. بعد یه کش و قوسی به بدنم دادم تا خستگیم دربره. یه نگاهی هم به تابلوی مغازه که حقیقتا نور پردازی قشنگ و جذابی داره انداختم و سلیقه‌ی عرفانو تحسین کردم و برگشتم تو مغازه. مثل اون دو ماه تابستونی که ظهر و شب تو شهر پاستیل کار می‌کردم، واسه بستن مغازه یه چک لیست ذهنی آماده کردم واسه خودم:

-تمیز کردن میز و ترازو با الکل: چک! 

-مرتب کردن پلاستیکا و دستکشا: چک!

-مرتب کردن شیشه‌های پاستیل: چک!

-برداشتن وسایل خودم: چک!

-خاموش کرد کولر: چک!

-خاموش کردن ویترین، لامپای سقف، تابلو، دستگاه پز و ترازو: چک!

-پایین دادن سایبون: چک!

-پایین دادن کرکره برقی و قفل کردنش: چک!

و تمام!

حالا هدفون تو گوش، پلی کردن hallelujah، سیگار به لب و پیاده اومدن تا خونه! یه دلخوشی کوتاه بیست دقیقه‌ای، شایدم کمتر، فارغ از سر و صدای دنیای بی‌اهمیت دورم! 

شام یه تیکه نون سنگ با پنیر خامه‌ای خوردم. الانم دارم چای می‌خورم و منتظرم تا قسمت آخر Dark دانلود شه. بعد دیدنش هم با صدای داستان خوندن بهنام درخشان می‌گیرم می‌خوابم.

اصلا چرا دارم این چرت و پرتا رو می‌نویسم؟ نوشتن یا ننوشتنشون چه فرقی داره؟ نمی‌دونم!

  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • شنبه, ۹ مرداد ۱۴۰۰، ۱۱:۳۷ ب.ظ
  • محسن

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی