بــوی کُنـْـدُر

مگر غیر این است که هر نوشته‌ای،بویی دارد؟

نحس بودن

دوشنبه, ۱ شهریور ۱۴۰۰، ۱۲:۱۲ ق.ظ

امشب انگار در و دیوارای اتاقم به همراه تمام خرت و پرتای دورم دارن بهم میگن که این حس گنگ و عجیب و غریبی که کل وجودتو تسخیر کرده و بهت القا می‌کنه که این اوضاع تهوع آور حال حاضرت، همیشه همین طوری باقی می‌مونه و هیچ دلیلی واسه ادامه دادن این زندگی سگیِ سراسر کثافت و رذالت وجود نداره، تا ابد باهات باقی می‌مونه. تو هر شب میای میشینی پشت این میز لعنتی و دستاتو پشت سرت به هم گره می‌زنی و صورتتو میذاری رو میز. بعدش با تمام توانت بدنتو منقبض می‌کنی و سر و صورتتو به میز فشار میدی و به خودت میگی ای کاش هیچ وقت زنده نبودی. ای کاش همین الان سقف اتاق می‌ریخت و تو زیرش واسه همیشه دفن میشدی. همه چی تکرار میشه! مو به مو و بدون ذره‌ای تفاوت.

حس این لحظه‌م شبیه به حس لوین تو "آناکارنینا"ست، وقتی که شکست خورده از مسکو برگشته بود روستاش و وایساده بود وسط اتاق کارش و به وسایل تو اتاقش خیره شده بود:«مثل این بود که این نشانه‌های زندگی گذشته که اطرافش بودند به او می‌گفتند نه، تو از ما نخواهی برید و آدم دیگری نخواهی شد و همان که بودی خواهی ماند. با همان تردیدها و همان ناخشنودی همیشگیت از خود و همان تلاش‌های بیهوده به قصد بهبود که به جایی نمی‌رسد و همان امید همیشگی به شیرین کامی که برآورده نشد و برایت میسر نیست.»

حتا الان دارم به این فکر می‌کنم این اوضاع مزخرف و افتضاح چند سال گذشته‌ی آرسنال هم تقصیر منه! از وقتی که من طرفدارش شدم جز دو تا اف ای کاپ و یه دونه کامیونیتی شیلد، تک تک روزاش سیاه بوده و چیزی جز هر روز بیشتر تحقیر شدن و سوژه خنده‌ی بقیه تیما شدن، با خودش نداشته! یه بار داییم با خنده بهم می‌گفت:«از وقتی تو استقلالی شدی، یه روز خوش ما ندیدیم! قبلش ما دو بار قهرمان آسیا شدیم و چهاربارم فینالو تجربه کردیم! آقایی می‌کردیم واسه خودمون تو آسیا. ولی امان از روزی که تو تصمیم گرفتی استقلالی شی!»

داداشم که خیلی متعصبانه به نحس بودنم، معتقده. علاوه بر هزار بار بازگو کردن حرف داییم، قضیه‌ی جام جهانی 2014 رو یادم میاره که از وقتی انگلیس که تیم مورد علاقه‌ی اون روزام بود حذف شد، طرفدار هر تیمی می‌شدم، اونم بلافاصله حذف می‌شد! بعدشم با تاکید زیاد میگه:«برزیلو که بیچاره کردی! بدبختا 7 تا خوردن از آلمان!» و البته هزارتا مثال دیگه واسه اثبات نحس بودنم! 

شاید این قضیه‌ که خودمم بعضی وقتا به شوخی واسه بقیه تعریفش می‌کنم، جدی باشه. من واقعا نحسم. واقعا!

شبا فکرای احمقانه میاد سراغ آدم. مثل همین فکرایی که الان تو ذهنمه و دارم می‌نویسم‌شون. صبح که میشه، به محض باز شدن چشمام با خودم میگم:«دیشب عجب خریتی اومده بود سراغما!» بعد که سرمو میبرم سمت عینکم که برش دارم، به حرف درمیاد و میگه:«واقعا فکر می‌کنی الان که صبح شده چیزی از خریتت کم شده؟»

  • موافقین ۳ مخالفین ۰
  • دوشنبه, ۱ شهریور ۱۴۰۰، ۱۲:۱۲ ق.ظ
  • محسن

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی