بــوی کُنـْـدُر

مگر غیر این است که هر نوشته‌ای،بویی دارد؟

از چهارده پونزده سالگیم تا الان، همیشه فکر می‌کنم در انتهای یه دورانی از زندگیم هستم و قراره خیلی زود وارد یه دوران جدیدی بشم که پر از اتفاقا و چالشا و ماجراجویی‌های جدید و هیجان انگیزه. عوض شدن مدرسه، ورود به دبیرستان، انتخاب رشته‌ی مدرسه، 18 ساله شدن، کنکور، انتخاب رشته‌ی دانشگاه، وارد دانشگاه شدن و... 

حقیقت قضیه ولی اینه که هیچ خارج شدن و هیچ واردن شدنی در کار نیست. همه‌ش تلقینه و توهم. هیچ دلیلی وجود نداره توی هجده ساله با هفده سالگیت فرقی داشته باشی. هیچ دلیل وجود نداره توی دانشجو با زمان دانش آموزیت تفاوتی داشته باشی. تمام روزای زندگی یه خط صافیه که گاهی فقط رنگش عوض میشه. یه خط سیاه صاف با یه خط قرمز صاف چه فرقی می‌تونه داشته باشه؟ اتفاقات دور و اطرافت مو به مو تکرار میشن. تو هم مو به مو همون کارایی رو می‌کنی که همیشه می‌کردی و همون حرفایی رو می‌زنی که همیشه می‌زدی. همه چی یخ زده و هیچ گرمای ذوب کننده‌ای دیگه وجود نداره. 

به هر کسی که حرف از تغییر پیدا کردن خودش میزنه به شدت مشکوکم. فرقی نداره ادعا کنه که عامل تغییر خودشه یا محیط، در هر صورت تغییر کردنو نمی‌تونم باور کنم.

آینه‌ها

  • موافقین ۳ مخالفین ۰
  • دوشنبه, ۸ شهریور ۱۴۰۰، ۰۷:۴۳ ب.ظ
  • محسن

نظرات  (۲)

شدیداً موافقم

این برهه از زندگی یه فرهاد به ما بدهکاره بدهکاره بدهکاره... 

پاسخ:
:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی