دو سه هفته پیش بود که با دستای جمع شده تو سینهش، لبخند حرص درآر گوشهی لبش و لحن تحقیر آمیزش گفت:«چقدر احمقی که این جور خودتو میکُشی واسه یه تیم انگلیسی دوزاری که هزار کیلومتر اون ور دنیاست. جایی که هیچکی تو رو حتی به چپشم حساب نمیکنه! و چقدر احمقتری که خودتو بقیه احمقایی که مثل خودت، طرفدار اون تیم چرت و پرت هستن رو "ما" خطاب میکنی!»
نگاهمو مثل یه تیر زهراگین پرت کردم سمت مردمک چشماشو و با لحن به مراتب تحقیر آمیزتر از خودش جواب دادم:«از دلایل علاقهی افراطیم به فوتبال اینه که گوسالههایی مثل تو بهش علاقهای پیدا نکردن! اگه یه ابلهی مثل تو فوتبالو دوست داشت باید شک میکردم به درست یا غلط بودن علاقهم! تو و امثال تو هیچ وقت فوتبالو نفهمیدید و نمیفهمید و نخواهید فهمید. نه که قصدشو نداشته باشید! فیالواقع مغز معیوبتون اجازهی فهمیدنشو نمیده! فوتبال شبیه زندگی نیست! فوتبال خودِ خودِ زندگیه. تویی و این زمین سبز چشم نواز و 11 نفر مرد جنگی و دشمنی که باید هر جور شده نابودش کنید. بدون هیچ رحمی! خشمگین و درنده! مگه زندگی چیه غیر جنگیدن؟ پا به پای بازیکنا میدویی، عرق میریزی، فریاد میزنی، مشتاتو میکوبونی به هوا، دعوا میکنی، میخندی و اشک میریزی! تو خونهت نشستی و لم دادی رو مبل ولی همزمان تو زمینی و داری جون میکنی واسه تیمت. حالا این وسط اگه عصبانی بشی و صداتو ببری بالا و چهارتا فحشم بدی، مشکلی که نداره که هیچ، قشنگم هست. به قول آرتتا:
It's okay to get angry, to raise our voices, as long as It comes from the right place.
از سخنرانی خودم خوشم میاد و یه اعتماد به نفس دوباره میگیرم و ادامه میدم:«هر گورستونی از این دنیا که باشی، تو هم یه عضوی از این خانواده هستی. بازی شروع میشه و تو از زمین و زمان کنده میشی و بیخیال کل دنیا، چشم میدوزی به قاب تلویزیون و غرق میشی توش. نمیفهمی چه حس ناب و بینطیری داره اون جاهایی که ستاره تیمت گل میزنه و میره واسه شادی گل مخصوصش و تو همزمان باهاش، حرکاتشو انجام میدی! یا وقتایی که تیم مقابلت، 90 دقیقه اتوبوس میچینه و دفاع میکنه ولی لحظات آخر قفل دروازهشون شکسته میشه! انگار خون دوباره تو بدنت به جریان میافته و از جات میپری بالا و با یه حس خشم و خوشحالی آمیخته با هم، فحشو میکشی به سر تا پای حریف ترسو و بزدلت! حتا سر دردای بعد باخت و حذف شدنو هم نمیدونی چه لذتی داره! یا کُری خوندنای پر از داد و فریادی که به گرفتگی صدا و سوزش گلو ختم میشه! میدونی؟ آرتتا از قبل جواب الاغایی مثل تو رو داده:
When people come to our house, try to divide us, because they know our family and what our shirt means. Let them know we can't be divided and it will take all of us together. Because we know where we belong. So when the challenges come, you will tell them: This is family. This is ARSENAL.
از خطابهی آتشین و پر از شور و ذوق خودم راضی بودم! یه حس برتری بینظیر تو مایههای همون گل دقیقه نودی!
دیشب یه شب تاریخی بود واسه فوتبال. یه کودتای ناباورانه! اعلامیه رسمی 12 تا تیم بزرگ اروپایی و تشکیل سوپرلیگ و نابوی جزیره، سری آ، لالیگا، بوندسلیگا، لیگ اروپا و سی ال! و نابودی قریب الوقوع جام جهانی. بازی قدرت و پول بین یوفا و مالکین باشگاهها و فوتبالی که پایان خودشو داره حس میکنه. این همه لیگ با این همه تاریخ پر از افتخار نابود میشن و میرن پی کارشون. تمام این بلبشو هم به رهبری یه پیرمرد مولتی میلیاردر و جاه طلبیه که خودشو به زمین و آسمون میزنه که یه جوری اسم کثیفشو تو تاریخ فوتبال جاودانه کنه! که مثلا چند نسل بعدی بیان بگن پرز آغاز کنندهی یه انقلاب عظیم تو فوتبال بود و تاریخو از نو نوشت! مجسمهشو بسازن و ورزشگاه به نامش بزنن و دربارهش کتاب بنویسن و فیلم بسازن!
این فوبتال یه بخش مهم و جدایی ناپذیر از زندگی من و میلیونها آدم مثل منه. شاید خیلیهامون اصلا دلیل این دلبستگی و عشق و علاقهی بی حد و مرزمون رو نفهمیم! ولی اینو میدونیم که بدون فوتبال زندگی واسهمون به شدت کسل کننده و مسخره میشه. بهش نیاز داریم. خیلی نیاز داریم. معتادیم به این جنون. هیچ جوره هم نمیتونیم ترکش کنیم. این طرح سراسر حماقت و بلاهت بیرون اومده از مغز چهارتا پیرمرد پول پرست، روح فوتبالو میکشه. احمقی اگه غیر این فکر کنی! شاید دیگه نتونم خودمو جزئی از "ما"یی بدونم که اینقدر سنگشونو به سینه میزدم. شاید فوتبال اصلا مال "ما" نیست! فوتبال ملک اجدادی مالکای این 12 تا تیمه. فوتبال مال پرزه. مال آنیلیه. مال گلیزره. مال کرونکهست! ما این وسط هیچیم! هیچ! ما متوهمای احمق!
کل دیشبو داشتم سایتای خبریو زیر و رو میکردم. تو یوتیوب گشت میزدم و حرفای فوتبالیستای قدیمی و کانالای هواداری تیما رو میدیدم. این شوکه شدنه تو همه حس میشه. همه پر از تنفر و ناباورین. سرم درد میکنه. باید تا ساعت 12 بیدار باشم و کلاسامو شرکت کنم. واسه ساعت 10 کنفرانسم باید بدم! خیره میشم به لباسای آرسنالم. به لوگو دوخته شده روشون! لوگو دقیقا جاییه که زیرش قلبمه. حس قبلیو ندارم بهش! شاید این تیم دیگه مال من نیست. شاید از اولم نبوده. شاید هیچ "ما"یی وجود نداره. شایدم مثل همیشه خیلی احساساتی شدم و دارم چرند میگم!
- ۶ نظر
- ۳۰ فروردين ۰۰ ، ۰۸:۱۹